میان سلطه احزاب و وجدان فردی: خوانشی تحلیلی
مقدمه
با شکلگیری دولت مدرن، احزاب سیاسی به چارچوب سنتی سازماندهی فعالیتهای عمومی و تنظیم رابطه میان قدرت و جامعه بدل شدند. این نهادها، هرچند مزایای قابلتوجهی در زمینه ساماندهی و بسیج اجتماعی دارند، اما به دلیل ماهیت سازمانیشان و اشتغال دائمی به رقابتهای سیاسی، اغلب منافع درونی خود را بر اصول عمومی که در گفتمانشان تبلیغ میکنند، مقدم میدارند.
در مقابل، چهرههایی مستقل در عرصه سیاست ظهور کردهاند که با حفظ فاصلهای روشن از صفبندیهای حزبی، جایگاهی ویژه در میان مردم یافتهاند؛ جایگاهی که برخاسته از استقلالشان و پیوند مستقیمشان با افکار عمومی است.
این نوشتار تلاش دارد تا با نگاهی تحلیلی به این دو تجربه، مزایا و معایب هرکدام را بررسی کند و نمونههایی واقعی و تأثیرگذار از آنها را – به دور از اغراق یا حذفگرایی – مرور نماید.
ساختار حزبی و محدودیتهای فردی
احزاب با فراهم کردن ساختاری منسجم، به انسجام سیاسی و وحدت درونی اعضا کمک میکنند. در نهادهایی مانند پارلمان، این ساختار موجب میشود تصمیمگیریها در چارچوب منافع جمعی حزب هدایت شود و قدرت چانهزنی گروهی افزایش یابد. اما این انسجام اغلب به بهای کاهش آزادی فردی نمایندگان تمام میشود.
برای نمونه، در پارلمان بریتانیا، مخالفت نمایندهای با موضع رسمی حزب میتواند منجر به مجازاتهایی چون حذف از لیست انتخاباتی یا محرومیت از مناصب کلیدی شود. در بیشتر نظامهای پارلمانی، نمایندگان ناگزیرند مصالح حزبی را بر باورهای شخصی مقدم بدانند؛ وضعیتی که در کشورهای گوناگون، نه فقط بریتانیا، به شکلی مشابه تکرار میشود.
قدرت چانهزنی و منطق بقا
احزاب با در اختیار داشتن پایگاه اجتماعی گسترده، از توان بالایی برای چانهزنی در برابر رقبا و نهادهای رسمی برخوردارند. اما این قدرت اغلب برای حفظ منافع حزبی به کار میرود، نه لزوماً در جهت منافع عمومی.
در لبنان، نقش پررنگ احزاب بزرگ – که بسیاریشان تحت حمایت بازیگران منطقهایاند – موجب شده تصمیمگیریهای ملی بارها به تعویق افتد یا دچار انحراف شود. این ساختار، مانعی جدی برای اصلاحات بنیادین در کشور است.
مسئله تأمین مالی و وابستگی
تأمین مالی فعالیتهای انتخاباتی نیازمند منابع کلان است و این امر احزاب را به سمت وابستگی به سرمایهداران یا قدرتهای خارجی سوق میدهد. نتیجه آنکه تصمیمهای حزبی در بسیاری مواقع نه بر پایه منافع ملی، بلکه در راستای خواستههای حامیان مالی اتخاذ میشود.
در عراق، نفوذ منابع مالی منطقهای و بینالمللی در احزاب بزرگ کاملاً مشهود است و همین موضوع، استقلال عمل آنها را تا حد زیادی زیر سؤال میبرد.
در ایالات متحده نیز نقش بیبدیل لابیهای اقتصادی در تأمین مالی احزاب جمهوریخواه و دموکرات، تصمیمگیری آنها را در موضوعاتی چون صنایع نظامی و انرژی با چالشهای جدی مواجه کرده است.
پنهانکاری در ضعف مدیریتی
در فضای حزبی، ارتقای افراد گاه نه براساس شایستگی، بلکه براساس وفاداری حزبی صورت میگیرد. این وضعیت باعث میشود افراد فاقد صلاحیت در پستهای حساس گماشته شوند.
در بسیاری از کشورهای منطقه ما، انتصاب وزرا و مدیران ارشد بهجای آنکه بر پایه تجربه و تخصص باشد، بر پایه روابط سیاسی و وفاداری به رهبران حزبی صورت میگیرد که در بلندمدت کشور را با بحران مدیریتی مواجه میسازد.
شعارها؛ مرز میان آرمان و ابزار
احزاب سیاسی توان بالایی در استفاده از شعارهای دینی و ملی برای جلب حمایت عمومی دارند. اما در برخی موارد، این شعارها به ابزاری صرف برای کسب قدرت بدل میشوند؛ در حالیکه واقعیت عملکرد حزبی هیچ تطابقی با آن ارزشها ندارد.
شفافیت و صداقت شخصیتهای مستقل
شخصیتهای مستقل بهدلیل عدم وابستگی به ساختارهای حزبی، از شفافیت بیشتری در بیان مواضع خود برخوردارند. آنها مستقیماً با مردم سخن میگویند و نیاز به عبور از فیلترهای حزبی ندارند؛ همین امر موجب افزایش اعتماد عمومی به آنها میشود.
نمونههای برجستهای در این زمینه وجود دارد:
- مهاتما گاندی که بدون وابستگی حزبی، رهبری جنبش استقلال هند را بر عهده گرفت.
- نلسون ماندلا که گرچه در چارچوب یک جنبش سیاسی فعالیت میکرد، اما فراتر از ساختار حزبی، به نماد ملی بدل شد.
- امام خمینی که با تکیه بر استقلال فکری و پیوند عمیق با تودههای مردم، نظامی سیاسی را بنیان نهاد که مشروعیت خود را نه از حزب یا جریان، بلکه از اعتماد عمومی و اتصال به باورهای دینی و ملی میگرفت.
و نیز رائد صلاح در فلسطین که با مواضع استوار خود حمایت گستردهای را از مردم جلب کرد.
ظهور شایستگان خارج از چارچوب حزبی
در حالیکه احزاب معمولاً از نامزدهای خاص خود حمایت میکنند، گاه شخصیتهایی مستقل، صرفاً با تکیه بر شایستگی و صداقتشان، اعتماد عمومی را جلب میکنند و در عرصههای کلان سیاسی موفق میشوند.
برای نمونه، در تونس، قیس سعید بدون هیچ سابقه حزبی وارد رقابتهای انتخاباتی شد و تنها بر پایه تصویری مستقل و صادق از خود توانست اکثریت آرا را به دست آورد؛ در شرایطی که رقبای او همگی از حمایت احزاب برخوردار بودند.
کندی واکنش حزبی به تحولات اجتماعی
ساختارهای پیچیده درونحزبی و منافع درهمتنیدهی سیاسی، واکنش احزاب به تحولات اجتماعی را کند و ناهماهنگ میسازد. گاهی تصمیمگیری درباره یک مسئله فوری، ماهها در پیچوخم مذاکرات داخلی باقی میماند.
در جریان اعتراضات مردمی سال ۲۰۱۹ در الجزایر، این مسئله بهروشنی آشکار شد؛ جایی که احزاب از درک مطالبات مردمی ناتوان ماندند و جنبش اجتماعی، بدون رهبری حزبی، توانست مطالبات خود را با قدرت ادامه دهد.
اعتماد و چالش پایداری
شخصیتهای مستقل اگرچه از اعتماد عمومی بالایی برخوردارند، اما در زمینه پایداری سیاسی و نهادسازی با چالشهایی مواجهاند. نبود شبکه حزبی و زیرساختهای پشتیبان، استمرار موفقیت آنها را دشوار میسازد.
همانطور که در مورد قیس سعید دیده شد، با وجود پیروزی در انتخابات، در مسیر تثبیت نهادهای سیاسی مؤثر با دشواریهای جدی روبهرو شد.
ائتلافها و مصالح حزبی
احزاب سیاسی معمولاً بر مبنای منافع مشترک وارد ائتلافهایی میشوند که الزماً ریشه در اصول و ارزشهای آنها ندارد. این ائتلافها، در بسیاری موارد، بیش از آنکه حاصل اشتراک نظری باشند، محصول توافقات پشتپردهی سیاسی یا مالیاند.
در لبنان، تجربهی تشکیل دولتهای ائتلافی، نمونهی آشکاری از این روند است؛ جایی که منافع گروهی، بر شفافیت و سلامت برنامههای سیاسی سایه افکندهاند.
نتیجهگیری
گرچه احزاب از نظر ساختاری ابزار مهمی برای ساماندهی فعالیتهای سیاسی محسوب میشوند، اما در عمل، بهسادگی در دام منافع و بدهبستانهای سیاسی گرفتار میآیند. در سوی مقابل، شخصیتهای مستقل چهرهای صادقتر و شفافتر از سیاست ارائه میدهند، هرچند در زمینهی سازماندهی و استمرار با محدودیتهایی روبهرو هستند.
یکی از چالش های فکری من، یافتن مدلی است که میان انسجام سازمانی و صداقت در نمایندگی، تعادلی پویا برقرار کند؛ الگویی که هم به قدرت ساختار بیتوجه نباشد، و هم صدای مردم را بیواسطه و اصیل بازتاب دهد.